۱۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۴

جان بیرون رفته را بویت بتن می آورد
مرده را ذوق کلامت در سخن می آورد

هست شبنم یا نسیم صبح با ذکر لبت
غنچها را آب حسرت در دهن می آورد

زلف پر چین برگشا تا بر خطا قایل شود
آنکه رنجی می برد مشک از ختن می آورد

سوی شیرین جوی شیر از بیستون هر صبح و شام
سیل سیلاب سرشک کوهن می آورد

بوی گل گر از چمن بیرون رود بی وجه نیست
بلبل گم گشته را سوی چمن می آورد

سرورا نسبت بنخل قامت خوبان مکن
نخل قامت میوه سیب ذقن می آورد

در غم آن قامت و عارض فضولی هر که مرد
تا قیامت خاک او سرو و سمن می آورد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.