۱۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۲

لاف زد پیش رخت گلبن ز گلبرگ ترش
زد صبا از قهر گلبرگ ترش را بر سرش

پیش خورشید رخت گل را نمی بیند جمال
گر چه می بندد هوا از در شبنم ز یورش

گشت گل پروانه شمع جمالت ای پری
نیست هر سو برگ بگرفتست آتش در پرش

چند نازد با گل و بلبل چمن بگشای رخ
آتشی زن در گل و بر باد ده خاکسترش

مهد گلبن جای راحت نیست طفل غنچه را
چون شود آسوده چندین خار دارد بسترش

گل بحسن پنج روزه کرد دعوی با رخت
زود باشد زین گنه از هم بریزد پیکرش

برگ گل تلخست می گرداند از خورشید رنگ
چون کنم نسبت فضولی با لب جان پرورش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.