۱۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴۱

ای از تو بی دلان را درمان درد حاصل
ما نیز دردمندیم از ما مباش غافل

ننشست گرد راهت با ما ز سربلندی
بااین روش که دارد کی می رسد بمنزل

این داغهاست خونین بر سینه پرآتش
یا شعله ها که سر زد دور از تو ز آتش دل

از صبر نیست گر من بر سر نمی کنم خاک
دریای محنتم را دشت فناست ساحل

شکر خدا نمردم وین هر دو آزمودم
شهدیست مرگ نافع زهریست هجر قاتل

اشکم روان و از پی سوی تو می دود دل
گویا که می کشندش از پیش با سلاسل

حیرت مکن فضولی از آتش درونم
کایینه دلم را شمعیست در مقابل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.