۲۰۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۲

بی خط سبزت شبی هر جا که منزل داشتم
تا سحر چون سبزه پا از رشک در گل داشتم

دوش شمعی بود همرازم که از روشن دلی
بود او را بر زبان من هر چه در دل داشتم

بود اسباب کمال رفعتم چون مه تمام
چون نباشد آفتابی در مقابل داشتم

بود صد فرهاد را بر صورت حالم حسد
در نظر تا نقش آن شیرین شمایل داشتم

بر من دیوانه تشویش خرد حکمی نداشت
سوری از سودا حصاری از سلاسل داشتم

آفرین ای زورق ساغر رهاندی از غمم
من درین دریا کجا امید ساحل داشتم

گر تهی دستم ز دین و دل فضولی دور نیست
عشق بربود از کف من آنچه حاصل داشتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.