۲۹۰ بار خوانده شده
عشق را گر سری پدیدستی
این در بسته را کلیدستی
نرسد هیچکس به درگه عشق
کاشکی هیچ کس رسیدستی
یا اگر کس به پیشگه نرسد
اثر آن ز دور دیدستی
لیک عالم ز عشق موج زن است
ورنه عاشق نیارمیدستی
در دل ار نیستی تسلی عشق
بارها زین قفس پریدستی
در بیابان عشق نعرهزنان
بی سر و پای میدویدستی
گاه چون خاک میفتادستی
گاه چون باد میوزیدستی
به یکی آه آتشین در راه
پرده از پیش بر دریدستی
در میان شرابخانهٔ عشق
بی دهان قطرهای چشیدستی
تا صبوح ابد چو دلشدگان
نعرهٔ عشق بر کشیدستی
دل عطار را درین معنی
به سخن روح پروریدستی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این در بسته را کلیدستی
نرسد هیچکس به درگه عشق
کاشکی هیچ کس رسیدستی
یا اگر کس به پیشگه نرسد
اثر آن ز دور دیدستی
لیک عالم ز عشق موج زن است
ورنه عاشق نیارمیدستی
در دل ار نیستی تسلی عشق
بارها زین قفس پریدستی
در بیابان عشق نعرهزنان
بی سر و پای میدویدستی
گاه چون خاک میفتادستی
گاه چون باد میوزیدستی
به یکی آه آتشین در راه
پرده از پیش بر دریدستی
در میان شرابخانهٔ عشق
بی دهان قطرهای چشیدستی
تا صبوح ابد چو دلشدگان
نعرهٔ عشق بر کشیدستی
دل عطار را درین معنی
به سخن روح پروریدستی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۵۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.