هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد دوری از معشوق و آرزوی دیدار او میگوید. او از غم و سوزش دل خود سخن میگوید و تنها درمان دردش را وصل به معشوق میداند. شاعر از طبیعت و عناصری مانند باران، سرو، و بلبل برای بیان احساسات خود استفاده میکند و در نهایت از خداوند میخواهد که روزی دیدار معشوق را به او عطا کند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شمارهٔ ۱۳۳
بازآ که بی رویت شدم سیر از جهان و جان خود
یارب مبادا هیچ جان دور از بر جانان خود
ای گنج حسن دلبران ویران شد از عشقت دلم
باری نگاهی باز کن بر گوشه ویران خود
تا کی مرا لؤلؤی تر بارانی از چشم ای صنم
در حسرت لعل و دردانه دندان خود
هست از غمت سوزان دلم با آن که دایم تا میان
در آبم ای سرو روان از دیده گریان خود
جز وصل رویت روز و شب حاجت نخواهم از خدا
بلبل چه خواهد از خدا غیر از گل خندان خود
درد جگرسوز مرا وصل تو درمان است و بس
یارب چه سازم چون کنم با درد بی درمان خود
شد روز عمرم بی رخت، تا کی مرا روزی شود
آن شب که بینم که در نظر روی مه تابان خود
(بارد نسیمی دم به دم اشکی چو زر بر روی زرد
باری به خنده باز کن لعل لب خندان خود)
یارب مبادا هیچ جان دور از بر جانان خود
ای گنج حسن دلبران ویران شد از عشقت دلم
باری نگاهی باز کن بر گوشه ویران خود
تا کی مرا لؤلؤی تر بارانی از چشم ای صنم
در حسرت لعل و دردانه دندان خود
هست از غمت سوزان دلم با آن که دایم تا میان
در آبم ای سرو روان از دیده گریان خود
جز وصل رویت روز و شب حاجت نخواهم از خدا
بلبل چه خواهد از خدا غیر از گل خندان خود
درد جگرسوز مرا وصل تو درمان است و بس
یارب چه سازم چون کنم با درد بی درمان خود
شد روز عمرم بی رخت، تا کی مرا روزی شود
آن شب که بینم که در نظر روی مه تابان خود
(بارد نسیمی دم به دم اشکی چو زر بر روی زرد
باری به خنده باز کن لعل لب خندان خود)
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.