هوش مصنوعی: شاعر در خرابات عشق، در سحرگاهان با راهنمایی بد قدم در مسیر عشق می‌گذارد. پیر عشق به او می‌گوید که به درون بیاید و در آنجا مجلسی پرزینت با ساغری پر از درد می‌بیند. پس از نوشیدن جامی، درمی‌یابد که ساقی و خودش یکی هستند و در حیرت می‌ماند که آیا هر دو یکی هستند یا یکی به صورت دو نفر نمایان شده است. در نهایت، شاعر به وحدت وجود پی می‌برد و خود را فانی در جمال معشوق می‌یابد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۵۰

در خرابات عشق وقت سحر
راه بردم از آن که بد رهبر

در خرابات پیر عشقم گفت
اندرون آ، چه می کنی بر در؟

در خرابات رفتم و دیدم
مجلسی با هزار زینت و فر

ساغری بود پر ز دردی درد
داد ساقی مرا و گفت بخور

چون بخوردم از آن یکی جامی
زود ساقی مرا گرفت به بر

دیده بگشادم و یکی دیدم
ساقی و خویش را به هم یکسر

در تعجب شدم که هردو یکی است
یا یکی بد، دو می نمود مگر

گاه شاهد بدم گهی مشهود
گاه ساقی بدم گهی ساغر

من نیم، هرچه هست جمله هموست
من ندانم جز این بیان دگر

شد نسیمی ز خویشتن فانی
در فروغ جمال آن دلبر
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.