هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی، بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوق است که در همه چیز حضور دارد. شاعر از عشق بی‌قید و شرط خود می‌گوید و اینکه همه چیز را در سایه این عشق دیده است. او از بی‌قراری‌های ناشی از این عشق و آرامشی که در نگاه معشوق یافته، سخن می‌گوید. همچنین، شاعر به مفاهیمی مانند جاودانگی عشق، وحدت وجود و بی‌اعتنایی به دنیا و عقبی اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات عرفانی و استعاره‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه برای درک کامل دارند.

شمارهٔ ۱۸۰

تا منور شد ز خورشید رخ او دیده ام
در همه اشیا ظهور صورت او دیده ام

از مذاق جان من بوی دم عیسی نرفت
تا چو موسی نطق آن شیرین دهان بشنیده ام

کافرم گر، دیده ام بی عشق او چندان که من
گرد اقلیم وجود خویشتن گردیده ام

کی کنم چون زاهد خام آرزوی خانقاه
من که در میخانه چون می سالها جوشیده ام

ای بخوبی فرد و واحد در دو عالم جز رخت
قبله ای گر هست من زان قبله برگردیده ام

دارد از دنیی و عقبی هرکسی بگزیده ای
از همه دنیی و عقبی من تو را بگزیده ام

تا به شی ء الله از لب داده ای جامی مرا
صد فریدون را ز چشمت جام جم بخشیده ام

گرچه عمری بودم از سودای زلفت بی قرار
تا شدم بیمار چشم مستت آرامیده ام

دوش در می، ساقی لعلت نمی دانم چه ریخت
کز خمارش تا به روز امشب به سر غلطیده ام

تا ز وصلت بشنوم روزی درایی چون جرس
بر درت شبها به زاری تا سحر نالیده ام

هر زمان می پوشم از تو خلعت دردی ز نو
از تو چون پوشانم آنها کز تو من پوشیده ام

برقع از رخسار گلگون تا برافکندی چو سرو
بر گل خود روی خندان در چمن خندیده ام

ای دلم رنجور سودای تو، هرجانی که او
از چنین سودا نه رنجور است، از او رنجیده ام

(ای به قدر و رفعت افزون صد ره از کون و مکان
یک به یک پیموده ام من مو به مو سنجیده ام)

گفت چشمت: ای نسیمی از که مستی؟ گفتمش
جام سودای تو در بزم ازل نوشیده ام
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.