هوش مصنوعی: متن داستان پیرمردی را روایت می‌کند که با دیدن چهره‌ی جوانی ترسا (مسیحی) که شراب ارغوانی در دست دارد، تحت تأثیر قرار می‌گیرد. جوان با زیبایی و جذابیت خود، پیرمرد را به چالش می‌کشد و او را در وضعیتی ناتوان قرار می‌دهد. پیرمرد پس از دیدن چهره‌ی جوان، از ناتوانی خود شکایت کرده و به خداوند پناه می‌برد. در پایان، جوان به پیرمرد نشانه‌ای از راه حقیقت را می‌دهد و پیرمرد با شنیدن این سخن، جان می‌سپارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از نمادها و استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۸۱۴

ترسا بچه‌ای به دلستانی
در دست شراب ارغوانی

دوش آمد و تیز و تازه بنشست
چون آتش و آب زندگانی

دانی که خوشی او چه سان بود
چون عشق به موسم جوانی

در بسته میان خود به زنار
بگشاده دهن به دلستانی

در هر خم زلف دلفریبش
صد عالم کافری نهانی

آمد بنشست و پیر ما را
بنهاد محک به امتحانی

القصه چو پیر روی او دید
از دست بشد ز ناتوانی

دردی ستد و درود دین کرد
یارب ز بلای ناگهانی

دردا که چنان بزرگواری
برخاست ز راه خرده دانی

ترسا بچه را به پیش خود خواند
پس گفت نشان ره چه دانی

گفتا که نشان راه جایی است
کانجا نه تویی و نه نشانی

چون پیر سخن شنید جان داد
عطار سخن بگو که جانی
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.