هوش مصنوعی: این شعر به بیان دردها و رنج‌های شاعر می‌پردازد که از جنبه‌های مختلف زندگی مانند عشق، سیاست، اجتماع و طبیعت نشأت می‌گیرند. شاعر از نابرابری‌ها، ظلم‌ها و ناملایمات روزگار شکایت دارد و احساس درماندگی و ناامیدی خود را بیان می‌کند. همچنین، اشاره‌هایی به مسائل تاریخی و اساطیری دارد که بر عمق دردهای او می‌افزاید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی، اجتماعی و سیاسی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی اشارات تاریخی و اساطیری ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۱۲۴ - قطعه

از دو چشمم آب یکسر گشته جاری خون ز یکسو
دست و پایم بسته دین از یکطرف قانون ز یکسو

قامتم را کوژ دارد خون دل از دیده بارد
آن قد موزون ز سوئی و آن رخ گلگون ز یکسو

بسته عهد اتفاق اندر پی تاراج دلها
غمزه جانان ز سوئی گردش گردون ز یکسو

دست و پیمان داده با هم بر سر ویرانی ما
اختر کجرو ز سوئی طالع وارون ز یکسو

هر زمان نقشی عجب بر چهره ما برنگارد
دهر بازیگر ز سوئی چرخ بوقلمون ز یکسو

کارمان افتاده با بیمار مهجوری که جانش
خسته دارد تب ز سوئی تلخی معجون ز یکسو

درد او را چاره نتوان کرد با جلاب و دارو
گر ارسطو کوشد از سوئی و افلاطون ز یکسو

حاصل از رنج طبیبان نیست کو را کشته دارد
دردهای اندرون سوئی غم بیرون ز یکسو

آن مریضی را که عزرائیل فرماید عیادت
حال دیگر شد ز سوئی کار دیگرگون ز یکسو

کی تواند زیست بیماری که جانش را بکاهد
طعنه طاعن ز سوئی حمله طاعون ز یکسو

چون توان رستم ازین سیلاب بنیان کن که دایم
دیده بارد اشک سوئی دل فشاند خون ز یکسو

کشتی ما غرقه در دریا و تن محبوس هامون
باد در دریا ز سوئی سیل در هامون ز یکسو

آفتابا در مدار خویش گردش کن که ترسم
مرکزت از یکطرف ویران شود کانون ز یکسو

از پی تخریب ناموس تو ای خورشید روشن
مشتری از یک طرف طغیان کند نپتون ز یکسو

آبی ام ابر کرم افشان بر این آتش که سوزد
خیمه لیلی ز سوئی پیکر مجنون ز یکسو

ای رسول هاشمی بردار سر اسلام را بین
نالد از عیسی ز سوئی وز حواریون ز یکسو

بر هلاک شیعه آل محمد گشته جازم
لشکر لوقا ز سوئی امت شمعون ز یکسو

وز پی نسخ کتاب ما فراز آرد کتائب
سفر یوحنا ز سوئی صحف انگلیون ز یکسو

دوست از راهی بکین ما و دشمن از طریقی
پطر یکسو در کمین ما و ناپلیون ز یکسو

باد از جائی خرابم می کند باران ز جائی
کنت از سوئی کبابم می کند بارون ز یکسو

هر چه در جیب عجائز بود و در کیس ارامل
راه آهن از طریقی می برد واگون ز یکسو

سرمه یکجا برده هوشم غمزه مشاطه یکجا
غازه از یکسو فریبم می دهد صابون ز یکسو

پاسبان یکجا دل از کف داده و دربان ز جائی
خواجه سوئی مست خواب افتاده و خاتون ز یکسو

سامری گوساله را بر تخت بنشاند چو بیند
غیبت موسی ز سوئی غفلت هارون ز یکسو

وای بر داود از آن ساعت که دید از لشکر خود
باغ دین ویران ز سوئی داغ ایسالون ز یکسو

ای دریغا رفت آن قصری که بود اندر کنارش
دامن قلزم ز سوئی ساحل جیحون ز یکسو

ای دریغا رفت آن گنجی که بروی رشک بردی
دست موسی یکطرف گنجینه قارون ز یکسو

آنچه کالای شرف بد یا متاع آدمیت
چرخ دون پرور ز سوئی برد و خصم دون ز یکسو

زین تجارت آتشم در دل فروزد چونکه بینم
سود سوداگر ز سوئی حسرت مغبون ز یکسو

ای دریغا کرد غارت آنچه بود اندر عمارت
غاصب مردود یکسو صاحب ملعون ز یکسو

مغزهامان را پریشان کرده دلهامان مکدر
سبزه روشن ز سوئی شیره افیون ز یکسو

چشمها گه مست افیونند و گاهی مست باده
گوشها ز افسانه سوئی گرم و از افسون ز یکسو

گر فشانم زنده رود از دیده جا دارد که دارم
غصه اهواز از سوئی غم کارون ز یکسو

گردمان دیواری از بدبختی و غفلت کشیده
فقر بی پایان ز سوئی قرض سی ملیون ز یکسو

ترسم ای ایرانیان تورانیان را قسمت افتد
تخت کیخسرو ز سوئی تاج افریدون ز یکسو

بیستون از یکطرف نالد دل فرهاد یکجا
تخت شیرین یکطرف غلطد سم گلگون ز یکسو

نوعروس ملک را کابین کنند از بهر خصمان
اعتدالیون ز سوئی انقلابیون ز یکسو

ای امیری بر دو چیز امیدواری منحصر شد
همت ملت ز سوئی رحمت بیچون ز یکسو
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثمن سالم)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۳۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.