۱۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۴ - ترجمه از عربی

بار خدایا توئی که باطن اسرار
دانی در روز روشن و به شب تار

خسته ز درک مشیتت همه افهام
خیره ز تحقیق حکمتت همه ابصار

مردم بدبخت را قضای تو سازد
در همه گیتی نژند و خوار و نگونسار

باز شود نیک بخت را ز قضایت
دولت دنیا قرین و بخت جوان یار

یک قدم ای ناظر جریده درین ره
با من مسکین ز روی بینش بردار

تا نگری هر دمی هزار شگفتی
بر رخ خاک از قضای ایزد دادار

خیره ز اغلوطه های کیوان بینی
خاطر پژمرده اکارم و اخیار

وه چه فرومایگان سفله که دیدیم
نزد لئیمان عزیز گشته ز دینار

نیز بدیدیم مردم هنری را
بر در نامردمان ز بی درمی خوار

یا رب ازین غم دلم فتاده چو یونس
در دل ماهی درون لجه رخسار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.