هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی و عاشقانه از مولانا یا شاعری با سبک مشابه است که به موضوعاتی مانند عشق الهی، درویشی، مبارزه با نفس، و عرفان میپردازد. شاعر از تجربیات روحانی خود سخن میگوید و به مفاهیمی مانند همت مردان راه حق، مبارزه با وسوسههای شیطانی، و رسیدن به وحدت با خدا اشاره میکند. همچنین، در بخشهایی از شعر، به عشق زمینی و مفاهیمی مانند بوسه و دلبری نیز پرداخته شده است.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی اشارات به مفاهیم مانند بوسه و عشق زمینی ممکن است برای گروههای سنی پایینتر نامناسب باشد.
شمارهٔ ۷۹
ای که گفتی ملک درویشی نه بی لشکر گرفتم
با سپاه اشک و فوج آه این کشور گرفتم
همت مردان راه حق ازین صد ره فزون شد
هر چه گوئی بیش از این همتت باور گرفتم
لیک سخت اندر شگفتم زآنکه گفتی از نکویان
ساعتی دلبر گرفتم ساعتی دل بر گرفتم
از کنار خوبرویان سوی بدنامی نرفتم
وز درخت نیکنامی تخم کشتم برگرفتم
بوسه را اقرار داری وز کنار انکار داری
یا چنان اقرار انگاری چنین منکر گرفتم
چون حکیمان جهان گفتند کار، از کار خیزد
ایندو را من لازم و ملزوم همدیگر گرفتم
بوسه مفتاح کنار آمد کنار از وی نشاید
کاین کنار از جویبار خلد من خوشتر گرفتم
گر نمی جستی کنار ایدر چرا برگرد بوسه
گشته ای من عقل را شاهد بر این محضر گرفتم
عقل گوید چون زمام نفس در دست دل آمد
قلب را مشرک شمردم نفس را کافر گرفتم
جز که فرمائی بعون حق زمام نفس مشرک
از کف دل با کمند همت حیدر گرفتم
قل هوالله را بشیطان هیولا بردمیدم
آیت سبح المثانی زال پیغمبر گرفتم
هر کجا منصور بودم عقل را یاور شمردم
هر زمان مغلوب گشتم شرع را داور گرفتم
رهبرم جوع و سهر بودند در سرآء و ضرآء
ایندو تن را در بیابان طلب رهبر گرفتم
بردم از ظلمات کثرت پی بآب خضر وحدت
خاتم از دست سلیمان تاج از اسکندر گرفتم
گاه از سفره شهود اندر غذای روح خوردم
گاه از کوزه وجود اندر می احمر گرفتم
جرعه حیوان ننوشم از کف خضر پیمبر
چون ز دست ساقی کوثر می کوثر گرفتم
با ولای چارده تن ز اولیا هفتاد نوبت
هفت گردون سودم و آهو ز هفت اختر گرفتم
در جوانی مادر رز را بخاک تیره کردم
چون زمان پیری آمد پیش از او دختر گرفتم
دادم از کف طره سیمین بران و اندر پی آن
اشک چون سیماب جاری بر رخ چون زر گرفتم
سبزهای این چمن کمتر ز خضرآء الدمن شد
لاله زار خاکیان را تل خاکستر گرفتم
کی ز خضرآء الدمن روشن شود چشمم که اکنون
بالش از خورشید و فرش از طارم اخضر گرفتم
جلوه دیدار اندر خلوت اسرار دیدم
مرگ را پیش از زمان نیستی زیور گرفتم
سال و ماهم جملگی اردیبهشت و فروردین شد
کی به دل اندیشه از مرداد و شهریور گرفتم
چشمت ای پروانه مات جلوه شمع هدی شد
عنقریب از آتش غیرت تراپی پر گرفتم
با سپاه اشک و فوج آه این کشور گرفتم
همت مردان راه حق ازین صد ره فزون شد
هر چه گوئی بیش از این همتت باور گرفتم
لیک سخت اندر شگفتم زآنکه گفتی از نکویان
ساعتی دلبر گرفتم ساعتی دل بر گرفتم
از کنار خوبرویان سوی بدنامی نرفتم
وز درخت نیکنامی تخم کشتم برگرفتم
بوسه را اقرار داری وز کنار انکار داری
یا چنان اقرار انگاری چنین منکر گرفتم
چون حکیمان جهان گفتند کار، از کار خیزد
ایندو را من لازم و ملزوم همدیگر گرفتم
بوسه مفتاح کنار آمد کنار از وی نشاید
کاین کنار از جویبار خلد من خوشتر گرفتم
گر نمی جستی کنار ایدر چرا برگرد بوسه
گشته ای من عقل را شاهد بر این محضر گرفتم
عقل گوید چون زمام نفس در دست دل آمد
قلب را مشرک شمردم نفس را کافر گرفتم
جز که فرمائی بعون حق زمام نفس مشرک
از کف دل با کمند همت حیدر گرفتم
قل هوالله را بشیطان هیولا بردمیدم
آیت سبح المثانی زال پیغمبر گرفتم
هر کجا منصور بودم عقل را یاور شمردم
هر زمان مغلوب گشتم شرع را داور گرفتم
رهبرم جوع و سهر بودند در سرآء و ضرآء
ایندو تن را در بیابان طلب رهبر گرفتم
بردم از ظلمات کثرت پی بآب خضر وحدت
خاتم از دست سلیمان تاج از اسکندر گرفتم
گاه از سفره شهود اندر غذای روح خوردم
گاه از کوزه وجود اندر می احمر گرفتم
جرعه حیوان ننوشم از کف خضر پیمبر
چون ز دست ساقی کوثر می کوثر گرفتم
با ولای چارده تن ز اولیا هفتاد نوبت
هفت گردون سودم و آهو ز هفت اختر گرفتم
در جوانی مادر رز را بخاک تیره کردم
چون زمان پیری آمد پیش از او دختر گرفتم
دادم از کف طره سیمین بران و اندر پی آن
اشک چون سیماب جاری بر رخ چون زر گرفتم
سبزهای این چمن کمتر ز خضرآء الدمن شد
لاله زار خاکیان را تل خاکستر گرفتم
کی ز خضرآء الدمن روشن شود چشمم که اکنون
بالش از خورشید و فرش از طارم اخضر گرفتم
جلوه دیدار اندر خلوت اسرار دیدم
مرگ را پیش از زمان نیستی زیور گرفتم
سال و ماهم جملگی اردیبهشت و فروردین شد
کی به دل اندیشه از مرداد و شهریور گرفتم
چشمت ای پروانه مات جلوه شمع هدی شد
عنقریب از آتش غیرت تراپی پر گرفتم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۲۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸ - حکیم دانا میرزا ابوالحسن جاوه فرماید:
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰ - عید قربان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.