۲۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۳

مهر در بیت الشرف شد ما به زندان اندریم
ماه طالع گشت و ما با نحس کیوان اندریم

غرقه دریای اشگیم از غمش سر تا قدم
لیک از هجران او در نار سوزان اندریم

ای تن آسان مانده در ساحل باستخلاص ما
همتی بگمار کاندر موج طوفان اندریم

پرتوی ای مهر رحمت لطفی ای باد بهار
زانکه ما در دست سرمای زمستان اندریم

ای ز وصل دوستان آسوده در دارالسرور
یاد کن از ما که در این بیت الاحزان اندریم

روزگاری شد که با جمعی پریشان روزگار
بسته در زنجیر آن زلف پریشان اندریم

چون سکندر تشنه آب حیاتیم از لبش
زین سبب دیری است در ظلمات هجران اندریم

گر چه می نالیم چون بلبل ز هجرانش مدام
لیک از یاد رخش در باغ و بستان اندریم

نامسلمانست چشمش ای مسلمانان فغان
کاین زمان در دست ترکی نامسلمان اندریم

دیو در خلوتگه ماره ندارد کآشکار
با یر پرویان غیبی در شبستان اندریم

سرکشی کردیم از فرمان عقل اما بطوع
شهریار عشق را گردن بفرمان اندریم

از امیری خواستم اسرار پیر عشق را
گفت ما با کودکان در یک دبستان اندریم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.