۱۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۵

در مشهد کویت آمده بود
سرمست دی از خمار باده

مادر زن خویش را گرفت او
چون توپ بیاری عراده

نیمی چو ز شب گذشت دیدم
کامد به سرای رو گشاده

این بنده ز جای جسته گفتم
ای قوم دیگر چه روی داده

گفتند قلی ز عشق لیلی
در مضج قیس رو نهاده

گفتم بزنید آقلی را
کاین پای غلط بجا نهاده

دستش شکنید و مغز کوبید
تا برگردد ازین اراده

یک چند تن از ملازمانم
دیدم که برویش اوفتاده

بیچاره بریز چوب ایشان
می خواند عدیله و شهاده

این نص حدیث و صدق محض است
باور منما ازین زیاده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۶ - تاریخ رحلت امیر سید عبدالله خان اتابکی شاعر معروف
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.