هوش مصنوعی: در این شعر، پیر لبو فروشی را می‌بینیم که با الاغش در کوچه مشغول فروش لبو است. کودکان به دنبال چغندر می‌دوند و شور و شوق دارند. ناگهان درشکه‌ای از آنجا رد می‌شود و خان مغروری در آن نشسته است. چرخ درشکه به الاغ برخورد می‌کند و او را به زمین می‌زند. پیر لبو فروش به جای کمک، الاغ را کتک می‌زند. الاغ در دلش شکایت می‌کند که جرمش فقط اطاعت از صاحبش بوده است.
رده سنی: 14+ متن دارای مفاهیم انتقادی و اجتماعی است که ممکن است برای کودکان کم‌سن قابل درک نباشد. همچنین استفاده از واژگان و اصطلاحات قدیمی ممکن است نیاز به توضیح داشته باشد.

شمارهٔ ۱۲۴

دیدم میان کوچه پیر لبو فروشی
بار لبو نهاده پشت دراز گوشی

می گفت گرم و داغ است شیرین لبوی قندی
وافکند از این ترانه اندر جهان خروشی

طفلان پی چغندر باجهد و سرعت اندر
چون صوفئی قلندر دنبال دیگجوشی

ناگه درشکه خان از آن طرف گذر کرد
خان اندر او نشسته باکر و فرو جوشی

چرخ درشکه خر را غلطاند و بر زمین زد
تا زانوان فرو شد دستش بلانه موشی

پالان خر ز دوشش وارونه شد تو گفتی
دستار باده نوشی است در بزم می فروشی

پیر ستمگر آمد بگرفت گوش و دمش
هنی نمود و هوئی هشی کشید و هوشی

چندان زدش که او را بر جا نماند دیگر
نه شانه ای و پشتی نه گردنی و نه دوشی

ز آنجا که جز تحمل کاری نمی تواند
با جابری ذلیلی با ناطقی خموشی

مسکین الاغ می گفت ای پیر بیمروت
دانستی ار ترا بود فرهنگ و عقل و هوشی

جرم من اینکه هستم فرمان برو مطیعت
ایکاش جای من بود یک استر چموشی
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۳ - مکالمه تخت و تاج بمناسبت وقعه هفتم محرم ۱۳۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.