هوش مصنوعی: شاعر در شب‌ای تنها و در حالتی میان خواب و بیداری نشسته و از دردهای درونی و بی‌عدالتی‌های جهان شکایت می‌کند. ناگهان دوستی روحانی با حالی پریشان نزد او می‌آید و از غم و ظلمی که بر او رفته است می‌گوید. او از مجلسی می‌گوید که در آن با بی‌عدالتی و تحقیر مواجه شده است. شاعر به او پاسخ می‌دهد که این مشکلات ناشی از خودبینی و تیره‌دلی انسان‌هاست و تفاوت ذاتی بین انسان و شیطان را یادآور می‌شود.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است و از انتقادات اجتماعی پیچیده‌ای سخن می‌گوید که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از واژگان و مفاهیم به کار رفته ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا سنگین باشد.

شمارهٔ ۱۸ - خواجه ی نوکیسه

شبی بخلوتی از چشم تنگ چشمان دور
نه هوشیار و نه مست و نه خفته نه بیدار

نشسته بودم و در سینه کینه یی نه ز کس
نشسته بودم و بر لب شکایتی نه ز یار

زبان بریده، ز ذکر جهان، مگر زدو ذکر؛
قدم کشیده ز کار جهان، مگر زدو کار

نخست، در طلب نعمت نیامده شکر
دگر ز خجلت جرم گذشته استغفار

که ناگهان، یکی از دوستان روحانی
ز در درآمد با جسم زار و جان نزار

بگریه گفت: تو هم حال من نمی پرسی
درین دیار، که یاری نپرسد از غم یار؟!

بآستین، ز رخش گرد رفتم و گفتم:
ز چیست گریه ات؟ ای از دلم ربوده قرار!

بگفت: داشتم از روزگار دوش غمی
که گر شمارمش امروز، تا بروز شمار

نگفته باشم از آنها، مگر کمی از بیش
نگفته باشم از آنها، مگر یکی ز هزار

میانه ی من و دل، گفتگو که شد، ناگاه
سحر بباغ مرا خضر ره نسیم بهار

بباغ رفتم و، هر سو نظاره میکردم
ز بخت بد، بیکی مجلسم فتاد گذار

خجسته مجلسی از خواجگان دو صف بسته
یکی غریب نواز و یکی ضعیف آزار

ستاده من متحیر درین میان ناگاه
ز لطف خواند مرا سوی خود یکی ز کنار

پس از سلام، بمجلس درآمدم به ادب؛
رخم ز خجلت زرد و دلم ز شرم فگار

بگوشه یی که نمودند جای، بنشستم
کشیده سر بگریبان غم، چو بوتیمار

ز کبر خواجه ی نوکیسه ی دنی زاده
ز هم نشینی من، آمدش همانا عار

درید بیجهتم پوستین ز کینه و کرد
بجرم شرکت نظم نظامیم آزار

علامت بد عالم، ز علم کرد اعلام؛
شعار ناخوش شاعر، ز شعر کرد اشعار

کنون بگو چکنم؟!- گفتمش : گناه ز تست،
فقیر را به غنی، مور را بمار چکار؟!

نه تو ز آدمی افزون، نه او ز شیطان کم
که وقت سجده که فرمودش ایزد جبار

چه گفت؟ - گفت ز تیره دلی و خودبینی
«خلقته من طین و خلقتنی من نار»
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷ - بتاریخ مولود پسران خود گفته (۱۱۹۴ ه.ق)
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹ - نامه به صباحی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.