۲۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۵

چند روزی در جهان ای عمر مهمانی بس است
از حصول مدعا آه پشیمانی بس است

آرزوی جاه داری گر ز نقش اعتبار
یاد تعمیر خیالت خانه ویرانی بس است

گشتی از درس کمال امروز غافل مر تو را
همچو یبروج الصنم یک نام انسانی بس است

چند گوئی کز تعلق های امکان بگذرم
بگذری گر از جهان یک دامن افشانی بس است

گیر در راه طلب از نقش پای او سبق
مر تو را آئینه سان یک چشم حیرانی بس است

تا کجا خواهی کز آشفتن به جمعیت رسم
از تصورهای زلفش یک پریشانی بس است

گر همی خواهی که اسپ خویش از فرزین کنی
در بساط نرد غم یک دانه گردانی بس است

دوش از سیب زنخدانش گرفتی بهره ای
از لب لعلش تو را امروز خوبانی بس است

تا به کی گوئی که خوانم دفتر عشاق را؟!
از کتاب محنتش یک سطر اگر خوانی بس است!

کعبه بیت الله فکر مرا طغرل کنون
از شکار صید معنی ها یکی بانی بس است!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.