۱۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۹

چاک است گویا پیراهن صبح
انجم بریزد از دامن صبح

شبگیر میکن گر می توانی
نظاره مهر از روزن صبح

مانند خور باش تا بگذرانی
تیر اجابت از جوشن صبح

سودای غم را دیگر علاجی
هرگز نباشد جز روغن صبح!

چاک دلت را نتوان رفو کرد
جز رشته آه با سوزن صبح

سریست مخفی بدرید ناگه
پیراهن شب اندر تن صبح!

چرخ از کواکب دارد تنقل
می بگذراند پرویزن صبح

مانند بلبل فریاد میزن
تا بو که آئی در گلشن صبح!

راه توصل کس را نباشد
بی هادی شب در مسکن صبح

گنج سعدت باشد نصیبت
گر بهره گیری از مخزن صبح

جاوید بادا اشعار طغرل
چیدست گوهر از معدن صبح!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.