۲۲۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۵

ماه سیم اندام من هر چند عالی جاه شد
پیکرم سیماب کارم آه رنگم کاه شد

حسن او از عشق من بالید سر بالا کشید
دستم از شاخ وصالش سر به سر کوتاه شد

یاد آن رخسار گلگون می برد حالت ز من
هر کجا طرف گلستانم نشیمن گاه شد

از کمال شدت درد و الم های فراق
می ندانم صبحدم یا چاشت یا بیگاه شد؟!

لب شکر دندان گهر شیرین تکلم دلبران
دیده ام اما نه یک همچون توام دلخواه شد!

دامن وصلش چه امکان است چون آید به کف
من جلیس اهل فقرم او انیس شاه شد؟!

یاد چشم نیم مستش می رباید هوش من
هر سیه چشمی که منظورم گه و ناگاه شد

نه دماغ شکوه از معشوق دارم نه ز غیر
بس که در روز الستم این بلا همراه شد

خواسته منظومه ای انشا (کنم) از بهر دوست
دل پی نام دلارامش موشح خواه شد

از سر هر بیت من حرفی به هم آورد نیست
هر که دانست این عمل از اسم او آگاه شد

نیستم از ناسپاسان طریق عاشقی
نام او طغرای ابیاتم بحمدالله شد!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.