۱۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۱

سرو و صنوبر شد خجل از قامت زیبای او
آشفته سنبل با سمن از زلف عنبرسای او

یک سو دریده پیرهن گل از گل رویش نگر
خون بسته در دل غنچه را دیگر طرف سودای او

در دل هوای عشق او داغست چون من لاله هم
تیری کجا ننشسته است از نرگس شهلای او؟!

چون از خرامان رفتنش شمشاد حسرت آورد
وه این چه قد و قامت است جانست سر تا پای او؟!

آید اگر سوی چمن سرسبز گردد انجمن!
خضر نبی پیدا شود از نقش خاک پای او!

نالم چو نی از دوری اش روز و شب و شام و سحر
باشد نصیب من شود یک جرعه از صهبای او

از بس غلام درگهش گشتند یکسر صادقان
طغرل غلام صادق است گلشن بود مأوای او!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.