۲۲۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۴ - تتبع خواجه

کار در دیر به غیر از جستن آن ماه نیست
کش ز اهل خانقه جستم یکی آگاه نیست

یک قدح خوردم که شد دود از دماغم سوی چرخ
چرخ گو خون خور ازین معنی که دود آه نیست

هر سفال کهنه در دیر مغان شد جام جم
زانگه آنجا هیچ فرقی در گدا و شاه نیست

دوخت از گل میخ انجم پای گردون شام هجر
کش تحرک سوی صبح وصل آن دلخواه نیست

دل نه بندی جز به هست مطلق ار عقلیت هست
زانکه هستی های موهومت شده ناگاه نیست

گر لب و زلفت بود زنار می ای مغبچه
سجده پیش ابرویت هیچم کنون اکراه نیست

زاهد اندر سجده دور از حق فتاده رند را
دست بردن سوی ساغر جز به بسم الله نیست

فانیا در کشتزار عشق بر خوردن ز وصل
جز به رخسار چو کاه و ناله ای جانکاه نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳ - تتبع خواجه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵ - تتبع خواجه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.