۱۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۶ - در طور خواجه

شب چو شکست توبه ام شوخ شرابخوار من
صبح دعاست کار من تا شکند خمار من

هست دلیل اینکه آن مست شبم نواختست
چشم و رخ کبود من روی و سر فگار من

باد چراست جانفزا گرد ز چیست سرمه گون
گر نه به طوف دشت شد جلوه شهسوار من

تیغ و جفای قاتلم چند فتد به خاک و خون
از دل زخمناک من وز تن خاکسار من

بردن بار درد را جانب کشور وفا
بارکشی نبوده است از دل بردبار من

کشته آن قد و رخم هست مناسب ایفلک
اینکه ز سرو و گل کنی شمع سر مزار من

زخم دلم ز مرهم صبر کجا شود نکو
هر نفس آن چو می فتد از دل بیقرار من

من که و در کنارم آن طفل نشستن آرزو
منزل طفل اشک شد چون همه گه کنار من

مغبچگان مست در دیر همی کنند هزل
از پی علم و دین نگر فانی خسته کار من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۵ - اختراع
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۷ - تتبع خواجه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.