هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و هجران معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که بدون دیدار و گفتار معشوق، توانایی و شکیبایی در دلش باقی نمانده است. هجران معشوق او را دچار صفرا و سودا کرده و عشق معشوق هر شب جانش را برمی‌انگیزد. شاعر از تنهایی و ناتوانی خود در برابر عشق می‌نالد و بیان می‌کند که عشق معشوق حتی پیری را بر چهره‌اش آشکار کرده است. او از بی‌فایده بودن عقل و دانایی در برابر بلای عشق سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی احساسی دارد. مفاهیمی مانند هجران، تنهایی، و تأثیرات عشق بر روان و جسم، برای نوجوانان و بزرگسالان قابل درک‌تر است.

غزل شمارهٔ ۱۶

نیست بی دیدار تو در دل شکیبایی مرا
نیست بی‌گفتار تو در دل توانایی مرا

در وصالت بودم از صفرا و از سودا تهی
کرد هجران تو صفرایی و سودایی مرا

عشق تو هر شب برانگیزد ز جانم رستخیز
چون تو بگریزی و بگذاری به تنهایی مرا

چشمهٔ خورشید را از ذره نشناسم همی
نیست گویی ذره‌ای دردیده بینایی مرا

از تو هر جایی ننالم تو هر جایی شدی
نیست جای ناله از معشوق هر جایی مرا

گاه پیری آمد از عشق تو بر رویم پدید
آنچه پنهان بود در دل گاه برنایی مرا

کرد معزولم زمانه گاه دانایی و عقل
با بلای تو چه سود از عقل و دانایی مرا
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.