۲۴۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶

خدا را ای نسیم احوال زار مستمندی را
به جان از خار هجر آماده هر ساعت گزندی را

ببین و چون کبوتر سوی دورافتاده یار من
مهیا شو از این گلزار پرواز بلندی را

به هر جا بینی آن رم کرده آهو را که افکنده
هوای صید او در خاک و خون هر صید بندی را

به کویش تا کی ای نامهربان از رشته دوری
کنی افزوده هر دم عقده‌ای هر لحظه بندی را

بیا و بر سر بالین بیمار غمت بنشین
مسوزان بیش از این از درد هجران دردمندی را

بیا حال اسیر خویش بنگر کی کسی دیده
ز صید بسته خود روی‌گردان صید بندی را

بیا چندم کشد یاد شکر خند تو چون بینم
پر از شهد تبسم کنج لعل نوش خندی را

ز حال تیره روزان غمت باشد کسی آگه
که از کف داده باشد طره ی مشکین کمندی را

بدین خواری که افکندیش از کف بعد از این مشکل
پسند افتد دل من دلبر مشکل پسندی را

ز سوز هجر دانی حال بی‌تابان خویش از تو
در آتش دیده ریزد کسی مشت سپندی را

به خاک افتم ز شوق ترک تازی هر کجا بینم
که آرد شهسواری زیرران رعنا سمندی را

مکن مشتاق را چون پیر کنعان منع از زاری
که چون یوسف به گرگان داده طفل ارجمندی را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.