۲۲۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۵

اشکم بود آن گل که گلابش همه خونست
چشمم بود آن چشمه که آبش همه خونست

آن چشمه بود عشق که آبش همه خونست
جامیست محبت که شرابش همه خونست

با غیر تو ساغرکشی و من کشم از رشگ
آن جام لبالب که شرابش همه خونست

روید چه گل از گلشن عشق تو که این باغ
باغیست که باران سحابش همه خونست

رنگین ز حنا نیست که آن پنجه ی خون ریز
چون پنجه قصاب خضابش همه خونست

رحم است به مهجور تو کز دیده ی خون بار
شب ریخته در بستر خوابش همه خونست

راند فرس آهسته که از خون شهیدان
هرجا که رود تا به رکابش همه خونست

خون گشته دل ما که ز شوق تو زند جوش
بحریست که در جام حبابش همه خونست

از چرخ مجو کام که در ساغر مینا
شهدش همه زهر است و شرابش همه خونست

یارب چه بود حاصل گلچین محبت
از چیدن آن گل که گلابش همه خونست

من چشمه ی حیوان طلب و تشنه لبم عشق
افکنده در آن دشت که آبش همه خونست

دانی ز غمت کیست درین میکده مشتاق
مستی که به ساغر می نابش همه خونست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.