۴۰۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۴

دوست چنان باید کان منست
عشق نهانی چه نهان منست

عاشق و معشوق چو ما در جهان
نیست دگر آنچه گمان منست

جان جهان خواند مرا آن صنم
تا بزیم جان جهان منست

کیست درین عالم کو را دگر
یار وفادار چنان منست

حال ببین پیش بپرس از همه
تا تو نگویی به زبان منست

دوش مرا گفت که آن توام
آن منست ار چه نه آن منست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.