۲۱۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۵

گرفتم ز آشیان پرواز از شوق لب بامش
تو پنداری فریب دانه‌ام آورده در دامش

محالست اینکه ناکامی برآید ز آسمان کامش
که از مینای خالی پر نگردد هیچ کس جامش

مگیر آسان طریق عشق را کاین ره بود راهی
که باید راهرو از سر گذشتن اولین گامش

مدار از من دریغ بوسه ز آن لب چه خواهد شد
که یک ره تلخ کامی زین شکر شیرین شود کامش

از آن خورشیدوش داغم که هرگز از فروغ او
نگردد پخته نخل آرزویی میوه ی خامش

همه سوزان به بزم عشق از یک آتشیم اما
درین محفل یکی شمع و یکی پروانه شد نامش

خوش‌آن شب ها که که بر چون هاله زآن مه بود آغوشم
کنون طالع نمی‌بینم شبی نیز از لب بامش

حدیث تلخ حیف است از لب شیرین او ورنه
مذاق جان ما را چاشنی بخش است دشنامش

ز جورت اول عشقم مهیای هلاک خود
که از آغاز هر کاری توان دانست انجامش

ز بخت تیره‌ام در کشوری مشتاق افتاده
که صبحش راز ظلمت امتیازی نیست با شامش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.