۲۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۴

گل یکی داند چو بانگ بلبل و فریاد زاغ
باغرا گو باغبان پردازد از مرغان باغ

همنشینان تو دارند از گرفتاران فراغ
فارغند از حال مرغان قفس مرغان باغ

هست بر جان و دل من از تف عشق تو داغ
از یک آتش میگدازد شمع و میسوزد چراغ

غیر حاضر یار غایب چون مرا باشد فراغ
قرب غیر و بعد او داغیست بر بالای داغ

رفت و گشتم از خمار وصل و بخت تیره داغ
آمد و می در ایاغم کرد و روغن در چراغ

از تو دایم در خمار حسرتم کز وصل و هجر
غیر را می در قدح ریزی مرا خون در ایاغ

غیر مست از جام ولت من خمارآلوده آه
چند باشم زین قدح من خشک لب او تردماغ

در رهت عشق از من و دل گو اثر مگذار چند
من ز دل جویم نشان و دل ز من گیرد سراغ

بگذرم بهر تو از کونین زاهد نیستم
کز هوای هشت خلد آید برون زین چارباغ

کیستم مشتاق در باغ جهان آن عندلیب
کز گل و گلشن بیاد کوی او دارم فراق
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.