۲۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۸

تا کی کند یار، از من کناره
افغان ز گردون، آه از ستاره

او را که آبی، بر سردم نزع
چون صبح یابد، عمر دوباره

داند دل ما، ز آندل چه دیده است
آن شیشه کامد، بر سنگ خاره

زین بحر خونخوار مردان گذشتند
در فکر کشتی ما بر کناره

افغان ز غربت کز سنگ چون جست
در دم سر آمد عمر شراره

بیدردیم کشت از عشق خواهم
جان شرحه شرحه دل پاره پاره

زین محرمی آه با او ز حد رفت
سرگوشی غیر چون گوشواره

مهدیست گردون، کارام یکدم
طفلان نگیرند، زین گاهواره

کاری ندارد، جان دادن ما
زآن گوشه چشم، بس یک اشاره

تا کی کشم ناز، زین چاره‌سازان
خوش آنکه بگذشت، کارش ز چاره

مشتاق آریش، دربر اگر تو
جز او زهر کس، گیری کناره
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.