۳۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۰

عاشق و یار یار باید بود
در همه کار یار باید بود

گر همه راحت و طرب طلبی
رنج بردار یار باید بود

روز و شب ز اشک چشم و گونهٔ زرد
در و دینار یار باید بود

ور گل دولتت همی باید
خستهٔ خار یار باید بود

گاه و بی گاه در فراق و وصال
مست و هشیار یار باید بود

چون سنایی همیشه در بد و نیک
صاحب اسرار یار باید بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.