هوش مصنوعی:
این متن به موضوع خودشناسی و رهایی از تعلقات دنیوی میپردازد. شاعر بیان میکند که کسی که در بند خود و تعلقاتش باشد، نمیتواند به حقیقت وجودی خود دست یابد. او تأکید میکند که رهایی از خویشتنِ دنیوی و رسیدن به خودِ حقیقی، تنها راه رسیدن به وطن واقعی است. همچنین، شاعر به اهمیت مستی معنوی و رهایی از دغدغههای دنیوی اشاره میکند و از مخاطب میخواهد تا به جای گرفتار شدن در امتحانات دنیا، به مستی معنوی روی آورد.
رده سنی:
18+
این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. مفاهیمی مانند رهایی از تعلقات دنیوی و خودشناسی برای مخاطبان جوانتر ممکن است پیچیده و ناملموس باشد.
غزل شمارهٔ ۱۴۸
هر که در بند خویشتن نبود
وثن خویش را شمن نبود
آنکه خالی شود ز خویشی خویش
خویشی خویش را وطن نبود
من مگوی ار ز خویش بی خبری
زان که از خویش مرده من نبود
در خرابات هر که مرد از خویش
تن او را ز من کفن نبود
ارنهای مرده هر چه خواهی گوی
از همه جز منت سخن نبود
با سنایی ازین خصومت نیست
زین خصومت ورا حزن نبود
مست باش ای پسر که مستان را
دل به تیمار ممتحن نبود
راستی را همی چو خواهی کرد
نیستی جز هلاک تن نبود
وثن خویش را شمن نبود
آنکه خالی شود ز خویشی خویش
خویشی خویش را وطن نبود
من مگوی ار ز خویش بی خبری
زان که از خویش مرده من نبود
در خرابات هر که مرد از خویش
تن او را ز من کفن نبود
ارنهای مرده هر چه خواهی گوی
از همه جز منت سخن نبود
با سنایی ازین خصومت نیست
زین خصومت ورا حزن نبود
مست باش ای پسر که مستان را
دل به تیمار ممتحن نبود
راستی را همی چو خواهی کرد
نیستی جز هلاک تن نبود
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.