۱۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸

دیده که رخ و زلف تو از دور ببیند
بر روز منور شب دیجور ببیند

در ظلمت زلفین تو رخسار تو نور است
پر نور شود دیده که آن نور ببیند

عاشق که به کویت گذرد خلد ببیند
دیده که به رویت نگرد حور ببیند

از رنج شفا یابد و رنجور نماند
گر روی تو را مردم رنجور ببیند

آسیمه شوم چون لب نوشینت ببینم
ماننده زنبور که انگور ببیند

با تو مثل من که همی بینمت از دور
چون تشنه و آب است که از دور ببیند

گر وصل تو یابم سخن هجر نگویم
ماتم چه کند هر که ره سور ببیند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.