۳۶۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۳

تا جایزی همی نشناسی ز لایجوز
اندر طریق عشق مسلم نه‌ای هنوز

عاشق نباشد آنکه مر او را خبر بود
از سردی زمستان و ز گرمی تموز

در کوی عشق راست نیابی چو تیر و زه
تا پشت چون کمان نکنی روی همچو توز

چون در میان عشق چو شین اندر آمدی
چون عین و قاف باش همه ساله پشت قوز

گر مرد این رهی قدم از جان کن و در آی
ور عاجزی برو تو و دین و ره عجوز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.