۳۰۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴

زبان پیام هوس داشت شستم انشا را
درون سینه بریدم سر تمنا را

چگونه عرض تمنا کنم که حسن غیور
نداده راه درین پرده رمز و ایما را

در آن نظاره که بر تیغ و کف شعور نبود
ز رشگ سوخته بود آگهی زلیخا را

ذخیره ای ز جنون بهار ننهادیم
کم است سود تنک مایگان سودا را

نوازشی اگرم می کند، محبت نیست
توان شناختن از دوست مدار را

گر از ورع به گدا زاهدان قدح ندهند
چه مانع است حریفان باده پیما را

گذشت شوق ز اندازه گوشه نظری
که می خموش کند مست بی محابا را

به کینه دل بی رحم کافرت نازم
که کرده است به من دوست گبر و ترسا را

بدیهه سنج «نظیری » اگر تو خواهی بود
شکرفروش کنی طوطی شکرخا را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.