۲۰۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۶

صبحی بنال راه فلک برنبسته اند
هرچند دیر آمده یی در نبسته اند

حرمان تو ز همت کوتاه بین تست
هرگز در کریم به کافر نبسته اند

سرمایه شناخت چراغیت داده اند
اما ره چراغ ز صرصر نبسته اند

بر تشنگان بباز بخیلی برای چیست؟
دریا کریم و ظرف تو را سر نبسته اند

ما می رمیم رخش تو را پی نکرده اند
ما وحشییم باز تو را پر نبسته اند

عالم ز ظلمت شب حرمان سیاه شد
کو آفتاب اگر ره خاور نبسته اند؟

مکتوب دوستداری ما را جواب نیست
غیر از سرش به بال کبوتر نبسته اند

هر مرغ بر هوای گلی آشیان نهد
بر شاخ شعله بال سمندر نبسته اند

تا چند عود خام «نظیری » فروختن
دودی برآر روزن مجمر نبسته اند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.