۲۱۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۴

به گوشم از پریدن های چشم آواز می آید
که از غربت درین زودی عزیزی باز می آید

مبارک پی هوایی کز دیار دوستی خیزد
که بی بال و پر آن جا مرغ در پرواز می آید

بغل بگشای و پر کن از غنیمت های ایمانی
که از تاراج حسن مملکت پرداز می آید

بساط جادویی برهم خورد جادونگاهان را
که لب با حجت و رخسار با اعجاز می آید

محالست این که بر دام نگاه من گذار افتد
غزالی را که از پی صد کمندانداز می آید

سپه را روح در پرواز و شه را بخت در نازست
که از بالا هما در چنگ آن شهباز می آید

به ترتیب صبوحی صبحدم دیدم که دولت را
کمر می بست دوران خان خانان باز می آید

سعادت های گوناگونست دوران را که حسن او
به هر انجام فصلی بر سر آغاز می آید

نباشد محرم آهنگ دولت قدر هر سمعی
نوا نازک برون از پرده های ساز می آید

چو شد تسخیر دل مشتاق را درمان شکیبایی است
که دل می نازد و دلبر ز روی ناز زمی آید

«نظیری » دوستان را راز دل ناگفته کی ماند؟
تحمل کن که او خود بر سر این راز می آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.