۱۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۶

آخر به من آن مغ بچه هم کیش برآمد
وان کافر بیگانه به من خویش برآمد

نیش سیهم گرچه نمود آن صف مژگان
نوشین نگهی از عقب نیش برآمد

چشمش ز کمان خانه ابرو به من انداخت
هر تیر که چالاکتر از کیش برآمد

اقبال دو گیتی به کلاه نمدی بود
دیهیم شه از خانه درویش برآمد

کامی که به شمشیر و سنان دیر برآید
از دیده خونین و دل ریش برآمد

بر خلق نگردید گران هر که درین بزم
پس از همه رفت و ز همه پیش برآمد

دیدیم ز سر تا قدمش حسن و شمایل
لیک از همه خوبیش وفا بیش برآمد

دادیم به جان منصب هم رازی جانان
دل نیز دوروی و غرض اندیش برآمد

سامان نشد از سعی خرد کار «نظیری »
دیوانه شد و از خود و از خویش برآمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.