هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حالات عاشقانه و عرفانی شاعر است که درگیر عشق و هجران یار خود شده‌است. شاعر از دیدن یار خود مست و کافر مانده و در هوای عشق و زلف او معطل و معطر باقی مانده‌است. او از دوری یار رنج می‌برد و در میان آب و آتش (نماد تضاد و کشمکش) قرار گرفته‌است. شاعر همچنین از حالات روحی خود سخن می‌گوید و بیان می‌کند که سال‌هاست در آتش عشق سوخته و همچون شمعی مرده فرق و زنده افسر مانده‌است. او خود را مفلس و مخلص می‌داند و از این که دلش نمانده و از دلبر دور افتاده، رنج می‌برد.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد تا بتواند به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۲۲۵

بستهٔ یار قلندر مانده‌ام
زان دو چشمش مست و کافر مانده‌ام

تا همه رویست یارم همچو گل
من همه دیده چو عبهر مانده‌ام

بر دم مار آمدم ناگاه پای
زان چو کژدم دست بر سر مانده‌ام

در هوای عشق و بند زلف او
هم معطل هم معطر مانده‌ام

بر امید آن دوتا مشکین رسن
پای تا سر همچو چنبر مانده‌ام

چنگ در زنجیر زلفینش زدم
لاجرم چون حلقه بر در مانده‌ام

دورم از تو تا به روزی چشم و دل
در میان آب و آذر مانده‌ام

از خیال او و اشک خود مقیم
دیده در خورشید و اختر مانده‌ام

هم ز چشمت وز دلت کز چشم و دل
اندر آبان و در آذر مانده‌ام

دخل و خرج روز شب را در میان
در سیه رویی چو دفتر مانده‌ام

افسری ننهاد ز آتش بر سرم
تا چنین نی خشک و نی تر مانده‌ام

سالها شد تا از آن آتش چو شمع
مرده فرق و زنده افسر مانده‌ام

مفلس و مخلص منم زیرا مرا
دل نماند و من ز دلبر مانده‌ام

عیسی اندر آسمان خر با زمین
من نه با عیسی نه با خر مانده‌ام

بی منست او تا سنایی با منست
با سنایی زین قبل درمانده‌ام
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.