۱۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱۳

نمی گردید کوته رشته معنی، رها کردم
حکایت بود بی پایان به خاموش ادا کردم

به لذت بود گر لخت جگر گر پاره دل بود
نمک رفت از سخن تا به تکلف آشنا کردم

درین دکان کاسد صد هنر بی یک سبب هیج است
به مس محتاجم اکنون، گرچه مس را کیمیا کردم

خدنگ جعبه توفیق امشب در کمانم بود
غزالم در نظر بسیار خوب آمد خطا کردم

شهادت را عوض، فردوس جانان داد در محشر
دیت خود بود خونم را غلط کردم بها کردم

شبم خوش بود و چشمم داشت الحق گریه گرمی
شکایت بود بر لب، یاد او کردم دعا کردم

گره نیکو نمی زیبید آن ابروی زیبا را
اگر افسون او، گر سحر بابل بود واکردم

به هر کاری که همت می گماری نصرت از حق جو
که بر گنجشک دام افکندم و صید هما کردم

ز کوی یار چون تو، درهم و آشفته می آمد
«نظیری » کسب صد گلزار امروز از صبا کردم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.