۲۲۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۷۲

دلم شد زودرنج آزار او کن
تغافل گونه ای در کار او کن

به کوشش درنمی گیرد چراغم
شررواری حرارت یار او کن

گلابی پاش بر دلق وجودم
چو گل آغشته پود و تار او کن

سخن کز پختگی رنگی ندارد
اگر معجز بود انکار او کن

کسی کز روی آگاهی زند حرف
به جان دست ار دهد ایثار او کن

نگه سرهنگ کم آزار حسن است
غضب را شحنه بازار او کن

اساس حسن داری ساده از مهر
مثال نقش بر دیوار او کن

نفس کز تفتگی تابی ندارد
گر از عیسی بود زنار او کن

«نظیری » را مسوز از داغ حرمان
ترحم بر دل افگار او کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.