هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از رنج‌ها و دردهای زندگی خود می‌گوید و از روزگار سخت و ناعادلانه شکایت می‌کند. او با یادآوری عشق و زیبایی معشوق، خود را اسیر زلف و جمال او می‌داند. شاعر با شراب و موسیقی به آرامش می‌رسد و از دنیای پر از رنج و ناراحتی فاصله می‌گیرد. او از بیم و هراس دور است و در عین حال، خود را فرمانبردار شراب و موسیقی می‌داند.
رده سنی: 18+ متن شامل مفاهیمی مانند شراب و مستی، عشق و رنج‌های عاطفی است که برای درک کامل آن، مخاطب نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی مفاهیم ممکن است برای سنین پایین‌تر نامناسب یا غیرقابل درک باشد.

غزل شمارهٔ ۲۴۵

می ده پسرا که در خمارم
آزردهٔ جور روزگارم

تا من بزیم پیاله بادا
بر دست زیار یادگارم

می رنگ کند به جامم اندر
بس خون که ز دیده می‌ببارم

از حلقه و تاب و بند زلفت
هم مومن و بستهٔ زنارم

ای ماه در آتشم چه داری
چون با تو ز نار نیست عارم

تا مانده‌ام از تو برکناری
جویست ز دیده بر کنارم

خواهم که شکایت تو گویم
از بیم دو زلف تو نیارم

گر ماه رخان تو برآید
از من ببرد دل و قرارم

امروز که در کفم نبیدست
اندوه جهان بتا چه دارم

مولای پیالهٔ بزرگم
فرمانبر دور بی‌شمارم

در مغکده‌ها بود مقامم
در مصطبه‌ها بود قرارم

از شحنهٔ شهر نیست بیمم
در خانهٔ هجر نیست کارم

هر چند ز بخت بد به دردم
هر چند به چشم خلق خوارم

با رود و سرود و بادهٔ ناب
ایام جهان همی گذارم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.