۲۲۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶

ره عشق است،کام از ترک می گردد رو اینجا
گدایان را کف دریوزه باشد پشت پا اینجا

ندارد حب جاه و دولت از اهل فنا رنگی
به جای سایه پر می افکند بال هما اینجا

چنان گردن کشی عیب است در اقلیم درویشی
که در تاریکی شب قد کشد نخل دعا اینجا

نماید خاک را، هر دم به انگشت عصا پیری
که امروز است یا فردا که خواهد بود جا اینجا

ز بس در عشق، الفت نیست جز با دوست عاشق را
به نقش بوریا پهلو نگردد آشنا اینجا

حمایل میشود در گردن معشوق در عقبی
همان دستی که واعظ می کشی از مدعا اینجا!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.