۲۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۱

نه جوهر کسب ملک و مال اسباب جهان باشد
ازین بی حاصلی برخود چو پیچی، جوهر آن باشد

درین پیری، ز باغ زندگی دیگر چه گل چینم؟
که از رنگ به کف آیینه چون برگ خزان باشد

توان در محفل اهل سخن، گردی ز دل شستن
که هرسو ز آب معنی، آبشاری چون زبان باشد

مگردان از در روزی سان روی طلب هرسو
از این رو سبزه را پیوسته رو بر آسمان باشد

فرح خواهی، ز بند خانه داری وارهان خود را
که ناوک بال افشان وقت جستن از کمان باشد

جهان بخشی ز فیض کارسازی میتوان کردن
هما پیوسته از یمن قناعت شه نشان باشد

بود رو در تنزل مرتبت جویان عالم را
بهر محفل رخ بالانشین بر آستان باشد

بود برخرمن اعمال، هرنور نظر برقی
خوش آن طاعت که در تاریکی شبها نهان باشد

باندک احتیاطی میتوان جست از فن مردم
در این میدان کسی کز خود نیفتد، پهلوان باشد

عجب نبود زپند واعظ ار خلقی براه آید
که گاهی ناله سگ هم، دلیل کاروان باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.