۳۴۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۹

جام را نام ای سنایی گنج کن
راح در ده روح را بی رنج کن

این دل و جان طبیعت سنج را
یک زمان از می طریقت سنج کن

تاج جان پاک را در راه دل
مفرش جانان جان آهنج کن

کدخدای روح را در ملک عشق
بی تصرف چون شه شطرنج کن

عقل دین‌دار سلامت جوی را
سنگ شنگولی عشق الفنج کن

یا همه رخ گرد چون گلنار باش
یا همه دل باش و چون نارنج باش

با عمارت چند سازی همچو رنج
با خرابی ساز و همچون گنج باش

خاک و باد و آب و آتش دشمنند
برگذر زین چار و نوبت پنج کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.