۱۴۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳۳

گردید حرص افزون، آن را که مال افزود
میگردد آب پر زور، چون میشود گل آلود

در دل محبت زر، سودا فزاست در سر
روشن بود که آذر، هرگز نبوده بی دود

آن را که دست احسان، کم سوده دست عوران
دست از تأسف آن، خواهد بسی بهم سود

خواهی شوم مکرم، داد ودهش مکن کم
بر فرق خلق عالم، جا دارد ابر از جود

راه نگاه احسان، بر حال تنگدستان
از چشم تنگ دوران، گردیده است مسدود

ما راز دانه دل، در کشت این تن گل
مقصود بود حاصل، حاصل نگشت مقصود!

تا بود دیده دید، فکر نبود کم دید
از بهر بود گردید، عمری که بود نابود

این جان درد پرورد، صد بار امتحان کرد
به بود از دوا درد، داری چه درد بهبود؟

واعظ چه کوبکویی؟ کام از در که جویی؟
با خویشتن نگویی: جز دوست کیست موجود؟!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.