۱۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹۹

چون کند پیری ستم، یاد جوانی میکنیم
ما بعمر رفته اکنون زندگانی میکنیم

وقت رفت گشته، باید وام دلها باز داد
زین سبب با دوستان نامهربانی میکنیم

مانده ته مینایی از درد و شراب زندگی
یک دو روزی نیز با آن کامرانی میکنیم

میکند اکنون ز ما گل آرزوها رنگ رنگ
ما بهار خویشتن را در خزانی میکنیم

گشته تن خالی ز مغز و، در تلاش دولتیم
آشنایی با هما در استخوانی میکنیم

پنبه سان شاید که در گیرد دل نرمی ز ما
با دل سختی چو سنگ آتش فشانی میکنیم

بیشتر وا میکنیم از بهر این غداره جا
ما که پهلو خالی از دنیای فانی میکنیم

پهلوانی نیست واعظ کوه را برداشتن
دل چو برداریم از خود، پهلوانی میکنیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.