۳۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۴

موی چون کافور دارم از سر زلفین تو
زندگانی تلخ دارم از لب شیرین تو

خاک بر سر کردم از طور رخ پر آب تو
سنگ بر دل بستم از جور دل سنگین تو

مونس من ماه و پروینست هر شب تا به روز
زان رخ چون ماه و زان دندان چون پروین تو

زعفرانست از رخ من توده بر بالین من
ارغوانست از رخ تو سوده بر بالین تو

گر مسلمان کشتن آیین باشد اندر کافری
در مسلمانی مسلمان کشتن است آیین تو

رخنه افتد بی شک اندر دین تو زین کارها
کی پسندد عاشق تو رخنه اندر دین تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.