۳۵۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۷۰

ای نقاب از روی ماه آویخته
صبح را با ماهتاب آمیخته

در خیال عاشقان از زلف و رخ
صورت حال و محال انگیخته

آسمان خاک بیز از کوی تو
سالها غربال دولت بیخته

عقل ترسا روح عیسی روی را
در چلیپاهای زلف آویخته

از لطافت باد آب و آب باد
هم برون برده ز سر هم ریخته

ای سنایی بهر خاک کوی تو
ز آبروی و دین و دل بگریخته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.