هوش مصنوعی:
شاعر از سنایی میخواهد که قفل میکده را بشکند و جام جمشیدی بیاورد تا آزادگان را از غمهای بیهوده نجات دهد. او از ساقی میخواهد که درد صافی بدهد تا در میکده آسوده دل بنشینند. شاعر به محتسب میگوید که با مستان کوی ما کاری نداشته باشد و از عاشقان دلزده دوری کند. او اشاره میکند که انسان از عدم به وجود آمده و برای مهربازان خرابات آمده است. شاعر همچنین از بتپرستی در بتکده سخن میگوید.
رده سنی:
18+
متن شامل مفاهیم عرفانی و فلسفی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به شراب و مستی و مفاهیم مرتبط با آن، مناسب برای سنین بالاتر است.
غزل شمارهٔ ۳۷۶
ای سنایی خیز و بشکن زود قفل میکده
بازخر ما را زمانی زین غمان بیهده
جام جمشیدی بیار از بهر این آزادگان
درد می درده برای درد این محنت زده
درد صافی درده ای ساقی درین مجلس همی
تا زمانی می خوریم آسوده دل در میکده
محتسب را گو ترا با مست کوی ما چکار
می چه خواهی ای جوان زین عاشقان دل زده
میندانی کادم از کتم عدم سوی وجود
از برای مهربازان خرابات آمده
تا ترا روشن شود در کافری در ثمین
بت پرستی پیشه گیر اندر میان بتکده
بازخر ما را زمانی زین غمان بیهده
جام جمشیدی بیار از بهر این آزادگان
درد می درده برای درد این محنت زده
درد صافی درده ای ساقی درین مجلس همی
تا زمانی می خوریم آسوده دل در میکده
محتسب را گو ترا با مست کوی ما چکار
می چه خواهی ای جوان زین عاشقان دل زده
میندانی کادم از کتم عدم سوی وجود
از برای مهربازان خرابات آمده
تا ترا روشن شود در کافری در ثمین
بت پرستی پیشه گیر اندر میان بتکده
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.