هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر با معشوق خود گفت‌و‌گویی عاشقانه دارد. معشوق از دوری و هجران شکایت می‌کند و شاعر نیز از بی‌وفایی و درد عشق می‌گوید. در نهایت، معشوق از شاعر می‌خواهد که زلف او را بگیرد، اما شاعر از ملامت مردم می‌ترسد.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات ادبی کلاسیک ممکن است برای سنین پایین‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۳۷۹

دی ناگه از نگارم اندر رسید نامه
قالت: رای فوادی من هجرک القیامه

گفتم که: عشق و دل را باشد علامتی هم
قالت: دموع عینی لم تکف بالعلامه

گفتا که: می چه سازی گفتم که مر سفر را
قالت: فمر صحیحا بالخیر و السلامه

گفتم: وفا نداری گفتا که: آزمودی
من جرب المجرب حلت به الندامه

گفتم: وداع نایی واندر برم نگیری
قالت: ترید وصلی سرا و لا کرامه

گفتا: بگیر زلفم گفتم: ملامت آید
قالت: الست تدری العشق و الملامه
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.